دوستانه
خداحافظ هوای سرد این شب های تکراری زمین بر زمین افتاده ی بدبخت تکراری بساط خالی ام را جمع خواهم کرد و خواهم رفت به جایی که فقط م باشم و این داغ اجباری جهانی تازه پیرامون این منظومه خواهم ساخت جهانی تازه با زیبا ترین شکل جهانداری در اینجا چشم های بی پناهت سنگ خواهن شد مگر در زیر شلاق کسی که دوستش داری دهانت می گریزد ناگهان در سنگ در سیمان و تو احساس خوشبختی نخواهی کرد..پنداری! به هم پیچیده ای تقویم برف و باد و باران را یدون اینکه بار کوچکی از دوش برداری خداحافظ زمین ..فردا که سر بر صخره می کوبی فقط یادت بماند ردپا از خویش نگذاری!
در اینجا چشم های بی پناهت سنگ خواهند شد
نوشته شده در چهارشنبه 89/5/13ساعت
11:39 عصر توسط علی جون نظرات ( ) | |
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |